شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
ز عرش، فاطمه تا که، دمِ حسن جان داد دوباره اشک من آمد کمی به من جان داد بـرای غــربـت آقــای ســـامـــرا بــایــد هـزار دفـعـه شکـست و مرتـباً جـان داد میان حـجـره جـوانـی ز درد می لـرزیـد جـوان موی سپـیـدِ غـم و محـن جان داد دوباره یک حسن از داغ کوچه ها دق کرد جوانی اش همه شد صرف سوختن جان داد ز بس که آه کشید و به روضه دم بگرفت که "جای فاطمه من را بیا بزن" جان داد امــام پــاره گـریـبـان روضـه ها پـر زد امـام گـریـه کـن شـاه بـی کـفـن جان داد دوبـاره با لب تـشنه ز کـربـلا می خواند شبـیه جـدّ خودش دور از وطن جان داد دوباره حجرۀ او گوشه ای شد از گودال حسین شد، وسط دست و پا زدن جان داد |